-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 15:13
دیگر داره حالم از احساسات ِ متناقضم بهم می خوره پسر ...!
-
تنها ...!
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 13:23
من که از اول هم تنها بودم ... ولی ... تو آمدی و با حضورت تنها ترم کردی ... !
-
آمدی !؟
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1391 14:17
باز هم آمدی ؟! آمدی و چینی نازک تنهاییم را خرد خرد کردی ؟!
-
آروم .... !!!
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1391 11:31
همچین هم اوضاع آ روم نی ... ولی من ِ بی خیال ... همچنان خوشحالم ... !
-
...
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 15:52
خوشم میاد ...خوشم اومد ... بهم ثابت شد که یه جنتلمن واقعی هستی ... سورپرایزت حال ِ دلم رو خوب کرد ... خیلی حرکتت رمانتیک بود ... :) از کجا می دونستی اینقدر اومدن به خونت خوشحالم می کنه ؟! امام رضا (ع) از اینکه منو به خونت دعوت کردی و بعد هم اینقدر قشنگ مهمون نوازی کردی ازت ممنونم ... "قول میدم دفعه ی بعد از این...
-
***
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 15:30
کاش میشد احساسات رو هم تو یه جایی حبس کرد ... نمی دونم ... شایدم ضبط کرد ... آخه من الآن که خاطره هامو می خونم ... پیش اَ چیزی که فکر می کردم راجب ِ رویداد ها ... کنجکاوم بدونم چی احساس می کردم در مقابلشون ... :|
-
عزیزم ... به یاد ِ تو من خوشحال ترینم ...
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 01:14
... :| ... راستش عزیزم ... کمی ... فقط کمی به دلم آمد ... اینکه گفتی از نظرت "مهاجرت" خوب است ... من خیلی حساسم نه ؟! ... :| ... عزیزم ... اگر تو بخواهی ... خودم را تغییر می دهم ... هر جور که بخواهی تغییر می دهم ... ... :| ... عزیزم ... احساس کردم احساسم را نادیده گرفته ای ... من که گفتم ... گفتم اگر بروم...
-
من عاااااشقتم سیب کاااال
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 23:56
من عاشقتم سیبکال ... اگه معشوقمم بودی اینقده به پام صبر نمی کردی تا دوباره بیام ** *** تَف بدم :) * چقدرررررررررررر من خوشالم اَ پیدا کردنت عززییییزم :*
-
جاست دل تنگیییی ...
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 17:19
یِس ... ! چشمانتان از حدقه در نیاید ... درست دیدید ... دلتنگی ... چیزی که این روزها خیلی چیز غریبی نیست!!! + باور کنین وقت نیست !!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 22:25
برام مهم نیست که کی هستی و چی هستی و کجا هستی و چه دین و شریعتی داری ... ازت می خواهم ... هی کی که هستی و هر چی که هستی و هر کجا که هستی و هر دین و شریعتی که داری ... علی (ع) را فراموش نکنی ... چون اون هم بی توجه به سن و جنس و دین راهنمایی می کنه !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 00:50
امروز رَفتم با مهارتی صحبَت کَردَم ُ همه چیو ( البَت اونایی که میشُد ُ ) براش توضیح دادَم ... الآن خیلی بهترم ! تَنکس گاااد:*
-
ییییییییی
شنبه 4 دیماه سال 1389 15:04
تا به حال آدمی نبودم که بیشتر از خودم واسه اطافیانش دلسوزی کنه ... و آدمی هم ندیدم که اندازه خودم تودار باشه ! یَنی احساساتشو بروز نده...! + این واسه خودم بود!
-
بفهم
جمعه 3 دیماه سال 1389 13:19
آزادی تلاش خردمندانۀ آدمی در جستجوی علت حادثه هاست . ؛هربرت مارکوزه؛
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 20:14
حضرت ذوالکفل به نظر میرسد شخصی صبور و بردبار باشید به دیگران وعده های زیادی میدهید مراقب باشید که به آنها عمل کنید اگر وکیل یا قاضی هستید با مردم به عدالت رفتار کنید و حق مظلوم را از ظالم بگیرید کاری را که مقصود دارید انجام دهید در ان موفق خواهید شد یک شخص بدخواه پی اغفال شماست مراقب او باشید ، ممکن است مدتی به خاطر...
-
۴۴۴
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 16:07
سه نفر برای خرید ساعتی به یک ساعت فروشی مراجعه میکنند. قیمت ساعت 30 هزار تومان بوده و هر کدام نفری 10 هزار تومن پرداخت میکنند تا آن ساعت را خریداری کنند… بعد از رفتن آنها ، صاحب مغازه به شاگردش میگوید قیمت ساعت 25 هزار تومان بوده. این 5 هزار تومان را بگیر و به آنها برگردان شاگرد 2 هزار تومان را برای خود بر میدارد و 3...
-
جهل نویس
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 16:31
بفهم ... ما در سرزمینی زندگی می کنیم ... که دروغ پادشاه است و مکر ... وزیر ...!
-
۳مین بار
یکشنبه 28 آذرماه سال 1389 14:40
دلم گرفت ییهو ... برای سومین بار ... تو خواب ... دلمو شکوندی ... عمو ش///ر ... قرار ما این بود ...؟! من نا امیدت کردم ؟
-
فاینااااال«!»
شنبه 27 آذرماه سال 1389 15:23
خداوندا تمام فاینال هارا top بفرماااا »» :))
-
خ۰خ۰خ۰
جمعه 26 آذرماه سال 1389 22:55
- می خواهم برم ... + کجا ؟! - یه جای خیلی خیلی دور ... + با کی ؟! - تنها ... + واسه چی ؟ - آقا جان می خواهم برم یه جای که اینقده واسه هر کلمه سوال پیچم نکنن!!! *** جدا چن وقته اعصاب معصاب واسه هیچکی نمونده ... اوضاع مردم خرابه !
-
!!
جمعه 26 آذرماه سال 1389 22:43
یکی از نکات وبلاگا که دلم می خواد **** توش اینه که مردم واسه وباشون آهنگ میزارن :-w دیروز بابام اومده بود جای Pc کارم داش فک کن با اون همه ابوهیتی که من جلوش دارم یهو دید داره این آهنگ پخش میشه : داره داره چشمات به من می گه .... که داره کم کم عاشقم میشه !!! یعنی جدّی بعضیا با چندش بازیاشون گن می زنن تو سیستم وبلاگ...
-
One last goodbye
جمعه 26 آذرماه سال 1389 00:08
How I needed you How I grieve, now you're gone In my dreams I see you I awake so alone I know you didn't want to leave Your heart yearned to stay But the strength I always loved in you Finally gave way Somehow I knew you would leave me this way Somehow I knew you could never never stay And in the early morning light...
-
**
پنجشنبه 25 آذرماه سال 1389 13:32
یکی از خصوصیات بارز این جانب که به بابام رفته اینه ... با آدمایی که اکثرا" دوستشون دارن نمی گردم و ازشون بدم میاد ... و دقیقا" سره بزنگاه همه هم همین حسو پیدا می کنن و می فهمن که حق با من بوده!
-
نی نامه ...
پنجشنبه 25 آذرماه سال 1389 12:37
بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند کز نیِستان تا مرا بُبریدهاند از نَفیرم مرد و زن نالیدهاند سینه خواهم شَرحه شَرحه از فِراق تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق هرکسی کو دورماند از اصل خویش بازجوید روزگارِ وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفتِ بدحالان و خوشحالان شدم هرکسی از ظنّ خود شد یارِمن از درون من...
-
شاید که همه ی اینا یه خیال واهی بوده...
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 13:52
شاید همه ی اینا یه خیال واهی بوده ... اینکه تو عزیزترین کَسَم بودی و هستی ! اینکه من بهت خیلی نزدیک بودم ! خیلی دوستت داشتم ... شاید تو هم خیلی دوستم "داشتی" ! اینکه منم مثه خیلیا حتی برای نفس کشیدنم هم به یاده تو و محبتات احتیاج داشتم... اینکه تو سخت ترین دورانِ زندگیم زمانی که زندگیمون توی یه حالت بحرانی...
-
باااازمی گردیم!
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 21:55
درووود؛ یه سوال : بعد از دو هفته / سه هفته میای تو وب خاک گرفتتو درو دیوارشو یه دستمال می کشی... بعد میری یه چیزی توش بنویسی که همه ی اینا توش باشه : همه اینکه خیلی خوشحالی و دلت واسه همه چیز و همه ی دوستان تنگ شده هم یه فحش جانانه به پی سی و ویندوز اکس پی بدی ! هم اینکه تمام اتفاقات مهمی که تو این چن وقته افتاده رو...
-
دوستان شاهدند!
جمعه 5 آذرماه سال 1389 01:09
ایران بهشتِ روی زمینِ جدّی جدّی . به شرطِ اینکه اونو تو دوزَخ یه تکونی بدی!!! + ایران بهشتِ اما اول آدماشو باید بریزی تو جهنم !:دی
-
همه چی...
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1389 15:35
چه احساس مبهمی داری وقتی... همه چی به تو بستگی داره ! + به قولِ یه عدد پدیده : تُف ! + فلانی... استعداد نوشتنت داره تحلیل میره! :دی
-
توجه بفرمایید!
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 21:39
بفهم ... ! که از من تا اون روح سرگردانی که جلوت واستاده ... به اندازه ی دنیا و آخرت فاصلست! ( مخاطب انِ خاص ) + درونم با بیرونم خیلی فرق می کنه ... و این خیلی بده ! یه ظاهر قاضی مانند ... و یه روحی که روزی هزار بار خودش، خودش را محکوم می کنه ! کاش اطرافیانم اینو بفهمَن ـ اون وَخ همه چی آسونتر میشه! + محتاجم ... نه به...
-
...!
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 14:06
مغرور نیستم اصلا" ... من فقط ... دلباخته ی کسی شده ام ... که هر روز توی آینه می بینم!
-
گورباباش!
جمعه 28 آبانماه سال 1389 15:23
وقتی یه چیزی واسه دلخوشی داشته باشی، با خیال راحت به خیلی چیزا و خیلی کسا می گی ... گــــــ ـــــ ـــــ ــــــــــ ــــ ــــور باشــــــ ـــــــــــــ ــــــــ :))